دل نوشته های تنهایی

وبلاگ شخصی احمدرضا محمدیان

یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام بنوش… تا از دهان نیفتاده… بنوش…

دل نوشته های تنهایی

احمدرضا محمدیان
وبلاگ شخصی احمدرضا محمدیان یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام بنوش… تا از دهان نیفتاده… بنوش…

دل نوشته های تنهایی

بخاطر خــدا بـيا ...





خـــدايـا...
 اين تـو واين دلم!
جـاي نشکسته پيدا کردي پيـشکش مـهرباني هات...




خـدايا
گـله نمـيکنم...
ولي کـاسه ام را ايـنقدر خـالي ديـده اي 
که هـر چه خواستـه ام را
در کـاسه ام ميـگذاري!!!




در شـعرهاي مـن عاشـقانه ميـخوانند... 
غـافل از اينـکه من خـودم...
تـمام عاشـقانه هاي دنيا را؛ در چـشم هاي تو خـوانده ام.




مهــــم نيســـت نوشته هاي درهم و برهم مـرا
بخـواني يـا نــــه،
مــن بـراي دلِ خستــه ام مي نـويسـم
ميخـــواهي بخـــوان...
ميخـــواهـي نخـــوان!
فـــقــــــط خـواهـش ميکنـم
اگــــر خـوانـدي
عـاشقـانـه ام را تقــديـم به " او " نکــن!
مــن اين را بـراي تـــو
ســروده ام
نــــــه بـراي " او " 




مثل کاغــذهاي آخر دفــتر مشق ‌آن سال ها
که هميشه خالي رهــايشان ميکردم
به عــشقِ دفــتر نو
اين روزها خــاليم...




طعم تــلخ سيگارو دوست دارم
تــلخ مثل آخرين بــوسه ي لعنــتي ما
تــلخ مثل آخــرين دروغ تو
که باز هم هــمو مي بينيم
تلخ مــثل نــبودنت...!




دلــم
دم کرده
در مــرداب...!!!
هــواي
تــازه
ميــخواهم...




از تــصور انکه دلت برايم تنگ شده باشد
دلم ضعف مي رود
چه ارزويي بالاتر از انکه 
تو به مــن 
وابــسته شــده باشــي؟




تو درد مرا نفــهميدي درد من تو نبودي... 
درد مــن نــبودن تو بــود نفهــميدي 




شعــبده يــعني " تو "
چــشم بر نــمي دارم و گـُـم مي شوي!!!!




مثل يک حرف تـــــــــوي دلم مانده اي 




غــريبه!
هواي دلم عجــيب بــرايت گرفته!
من و آسماني از حــرف هاي نگــفته!
راســتي
جــسارت نــباشد
تو کــي مي ايي؟!




بــاور کنــيد من شــاعري مــايوسم
که فــقط خــيال مــيکردم
روزي با شــعر ميتــوانم تــو را بــاز برگــردانم




شايد نداني که آمــدنت بــهانه اي شد براي تپيــدن قــلبي که بي قرار ايــستادن بود 




مــن شعرم 
نفــسم !
به چشــمان تو بــند است 
نبــندشــان...




هــميشه کــسي هــست بــراي نــبودن




شــرمنده ام...
که هــنوز...
از دوري ات نمــرده ام




اين که گفــتند " فرامــوش ات کنــم " را فراموش کرده ام! 
خيــالت تخت... تــو تا ابد... مــاندگارترين " حضــور ِ " روزگار مني!
 و من عــجيب؛
 به آغــوش امن تو از آن ســوي فاصــله ها خــو گرفته ام!!! 




بعــضيا لياقــت ندارن حــتي به خــاطرشــون بــغض کني...




آن روز شــبيه مه شــده بودي...
نه مي شد در آغوشت گرفت...
و نــه آن ســوي تو را ديد...
تــنها مي شــد در تو گــم شد...
گم شــدم...




دلم مي خــواست مي توانــستم "هــمه" ام را بــدهم "هــمه" اش بــاشم..




لمسَــت کردم
اي کاش هيــچگاه تن به خــواسته ات نميدادم 
هميشه فکر ميکردم تا يکي شدن تنــها يه قــدم فاصله داريم
اگر ميدانســتم روزي لمس تنت اينــگونه فاصــله مي اندازد
بين من و تو بين اين همــه احســاس 
هرگــز تن به هــوسي نميــدادم که مي پــنداشتم 
انــتهاي ِ عــشق است




هــنوز هم
چشمــانم نگــاهت را
نگــاهم لبــانت را
و لبانم لــبانت را نشــانه مــيرود
در طــلب يــک بوسه
هنوز هم زيباست انتــظار آغوشت را کشيدن
حتي زيــباتر از گذشــته




مــيخواهم اين راهي که من وتو آمده ايم را ازابــتدا ويران کنم 
تاهــيچ کس به اينــجايي که ما رسيده ايم نرسد




مــن از درد
خامــوش مي شوم...
درد تــو در من خاموش نمي شــود امــا...




حســــــرت!
يعني شانه هايت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگي به آن پناه ببـــــــرم




هـيـچ کـس ديـگـــــر تـو نـمـي شـود... حـتـي خـــودت...




چقــدر مــدرن مي شــدند
شــعرهاي مــن
ســنت چشمــهايت اگر مــي گذاشتــند




ديــرينه شنــاسان را خــبر کن!!
2012 سال از ميلاد مســيح ميگذرد و مــن...
هر روز عاشقــانه هــايم را برايت به صليــب ميکشم
من بازمــانده ي عصــرجاهليــت ام...




از تو برايم چه مانده؟ 
بغضي مهار نشدني و يک عکس سه در چهار
دقايقي که ميخواهمت و نيستي
حرفهايي که ميخواهم و نميزني
شنيدني هايي که ميخواهم و نميگويي
تعليق و انتظار، سردي تو و گرمي اشک هاي من
بي خبري هاي پي در پي 
مهري که دارم و بي مهري هاي تو
کلامي که نياز دارم و مجالي براي بيانش نيست 
و يک دنيا خاطرات کشنده
تو چقدر با سخاوتي و من چقدر ثروتمند




جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
 نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد




می ترسم
که مبادا مخاطب عارفانه هایم
مانند مخاطب عاشقانه هایم دیگر وجود خارجی نداشته باشد!




بازنده منم
که در را باز می گذارم
شاید که بازگردی
دزد هم که بیاید
چیز مهمی برای بردن نمی یابد
مهم من بودم
که تو بردی...
 




یادت هست؟!
جــناق می شکــستیم می گــفتیم:
"یــادم تــــو را فرامــــوش"
ولی امـــــــروز،
تمــام استخوانهـــــایم شکــــــــسته



بــگذار کسی نداند که چــگونه من به جای
نــوازش شدن،
بوســیده شدن،
گــزیده شــده ام...




ايــن روزها
بــرايم
حضور ســکوت را
تيــک بــزنيد !
تلــخ تر از آنــم 
که غيــبت نــخورم




چــقدر سخته با يه بــغض سنــگين 
فــقط همــدم تنــهايــي هــاي ديــگران باشــي




نــمک پرورده ات شدم...
بــس که هر لحظه...
به زخــم هایم...
نمک میــپاشی..!




تنـها باردار کردنِ خاطره ام کافی 
شعر های من پـــدر میخواهند




دلم تنگ شده است برای آغوشی که 
خیلی هم مطمئن نیستم بعد از این « مال من باشد »...!




حس لیوان تــرک خورده که پر میشود از چای داغُ! حال دلم اینگونه است!!!




چه تفاوت عمیقی ست بین تنــهائی قبل از نبــودنت
 و تنهــایی پــس از نبــودنت




چــرا دیــگه مثــل همــیشه نیــستی؟


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
مرورگر شما پخش آنلاين را پشتيباني نمي کند


ساخت کد موزیک آنلاین

ساخت کد موزیک آنلاین